شهر عشق
* عاشقانه *
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته و آدرس love-city07.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





به امید اینکه از خاطر تو نرود عهد عشق ، به امید اینکه با من بمانی تا پایان سرنوشت،

به امید اینکه هیچگاه خسته نشوی از راه عشق ،به امید اینکه تنها با من باشی

و من تنهای تنها در قلب تو ،عاشقانه با تو می مانم!

نیاید آن روزی که ببینم خسته ای ، از عشق دلشکسته ای ،

نیاید آن روزی که بر روی قلبم پا بگذاری و برای همیشه تنهایم بگذاری!

نیاید آن روزی که دیگرنباشی و من تنها شوم و باز در سرزمین عشق آواره شوم!

آن لحظه ی رفتنت را نمیخواهم ببینم ، دلم میخواهد همیشه باشی ،

در قلب من باشی و من در قلب تو همیشگی باشم!

به امید اینکه قلبم را نشکنی و با وفا باشی ،

به امید اینکه با من همدرد و هم صدا باشی ، 

به امید اینکه همیشه برایم آشنا باشی ، صادقانه با تو می مانم!

نیاید روزی که بگویی مرا نمیشناسی ، نیاید روزی که بگویی دیگر مرا نمیخواهی،

نیاید روزی که اسیر قلب دیگری باشی !

به امید اینکه همیشه هستی ، با تو می مانم ، تو را باور میکنم ، عاشقت میمانم!

به امید اینکه مرا نا امید نمیکنی تا پای جان در راه عشق فدایت میشوم!

مرا نا امید نکن ای عشق ، مرا پریشان نکن!

 

[ چهار شنبه 24 خرداد 1398برچسب:, ] [ 18:43 ] [ * علی* ]

قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی،

با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی....

همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ،

نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم

نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم

چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند،

آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است

همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ،

می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، میدانم و میدانی

که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام...

چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ،

چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را

پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ،

خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم

همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست راهی که بی تو رفته باشم..

همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ،

جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو

همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو....

تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد

به این تنی که روحش در وجود تو است

روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ،

با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم...

همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و

من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم...  

 

[ دو شنبه 8 خرداد 1398برچسب:, ] [ 18:27 ] [ * علی* ]

بگو در دلت را به من ، که سکوت شبانه مرا دیوانه کرده است.

بگو درد دلت را به من، که آسمان بی ستاره مرا دلتنگ کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که شبهای بی مهتاب مرا غمگین کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که غروب آتشین مرا دلگیر کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که آواز قناری مرا عاشق کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که چهره خورشید مرا وابسته کرده است.

بگو درد دلت را به من، که شراب عشق مرا مست کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که لیلی عاشق مرا مجنون کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که خدایم مرا شرمنده کرده است.

بگو درد دلت را به من، که دلم مرا گوشه گیر کرده است.

بگو درد دلت را به من ، که دنیای عاشقی مرا سر به زیر کرده است.

بگو هر چه دل تنگت خواست بگو! بگو از زندگی ، از دنیا ، از چشمان پر از مهرت بگو!

بگو که بغض گلویم چشمان خسته ام را بارانی کرده است. 

 

[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 23:35 ] [ * علی* ]

می نویسم از عشق چون خیلی آن مهر و محبتت در اعماق

دلم نشسته است



می نویسم از چشمهای زیبایت ، از صدای زیبایت ،

 

از نگاه پر از عشقت


با صداقت می نویسم نخسیتن عشقم تویی ، و با 


یکدلی می نویسم  که با تو تا آخرین لحظه خواهم ماند




 با چشمان خیس مینویسم که خیلی مهرت در دلم 



نشسته  است  و با بغض می نویسم که مرا تنها نگذار عزیزم



می نویسم از پرواز ، پرواز عاشقانه به قلب آسمان آبی عشق



 می نویسم از آن حرفهای شیرینت و آن لحظه رویایی که 
 

 

من و تو در آن  آشنا شدیم  و شیفته قلبهای سرخ یکدیگر شدیم.


 آنچه که مینویسم حرف دل است و بس ! آنچه که 



می نویسم حرف دل قلب پر از درد و عاشق من است...



می نویسم از دشت شقایق ها که تو همان شقایق  دلم هستی



 می نویسم از تو که همان پروانه ای که اطراف شمع 



خاموشی  مانند من میچرخی و نور محبت را به من نور می بخشی



می نویسم از دریایی مانند تو که به سوی کویری مانند  



من می آید و مرا از عشق خودش سیراب می کند



می نویسم از ستاره ای مانند تو که در آسمان تیره و ت



تار قلبم نشست و شب بی نورم را پر از روشنایی کرد



از نام زیبایت نوشتم و کتابم بهترین کتاب زندگی شد



و منی که همان نویسنده آن نام زیبایت شدم بهترین

 

شاعر دنیا شدم



چون نام زیبایت آن حس زیبای عاشقی را در خون من

 

جاری می سازد



تویی همان رویاهای زیبای من ، ندای آمدن بهار عشق ،

 

آغاز باریدن باران عشق...



تویی همان آغاز نمایان شدن مهتاب آسمان تیره و تار

 

دلتنگی های من!



پس می نویسم از تو که محشری ، و مانند تو کسی در

این دنیا نیست عزیزم

می نویسم از قلب مهربانت . از آن احساس پاکت 

 

[ سه شنبه 26 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 9:38 ] [ * علی* ]

در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در 

 

  این دیاری که بی وفایی سهم   یک عاشق است ، در  

 

این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان!


 در این لحظه رویایی ، عاشقانه می گویم که دوستت دارم  

تا بی بهانه با من بمانی!



 در این سکوت عاشقانه تنها نگاه به چشمانت میکنم تا  

درون چشمانم قطره های اشک  که تصور میکنی

بی وفایی دیده ایم!


بیا و دستانت را به من بده ، خیلی خسته ام ، با محبتت 
 

این خستگی را از وجودم رها  کن !


در کنارم قدم بزن ، و رویاهایم را با عشق دوباره زنده کن



در این لحظه عاشقانه ، صادقانه می گویم که تا آخرین

نفس ، همنفس تو هستم



تو بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی

گرفتار ما باش !



می مانم با تو برای همیشه ، می گویم از ته دل دوستت

دارم تا ابد و برای همیشه .



افتخار میکنم به تو و آن عشق پاکت و با صداقت از تو و

آن عشق مقدست می نویسم!



در این زمانه ای که رسم عاشقی جدایی و نفرت است ،

 

در این دنیایی که کسی قدر یک  قلب عاشق را نمی داند ،

 

تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر


کردی به آن محبت برسان که تشنه یک ذره محبتم!



در این کویر خشک قلبم تو تنها گلی هستی که روییده ای


مثل باران می شوم و بر روی تو می بارم تا برای

 

همیشه برایم بمانی!


در این لحظه عاشقانه ، صادقانه میگویم که دوستت دارم

بیشتر از آنچه که تصور میکنی



عزیزم ، حالا تو نیز این لحظه عاشقانه را با گفتن این

کلمه رویایی کن  که منم دوستت دارم....

 

[ شنبه 23 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 23:35 ] [ * علی* ]

بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم...


من و تو یعنی عشق ، عشق یعنی ما ، ما یعنی یک دنیا خوشبختی!


تو یعنی بهترین ، زیباترین ، عاشقترین ، لایق ترین....


تو یعنی برای من ، برای قلبم ، تا ابد و برای همیشه...


تو یعنی اسیر ، یک اسیر در این قلب بی طاقت...


من و تو با هم یعنی یک قصه بی پایان...


من برای تو ، تو برای من ، ما برای هم ، چقدر قشنگ است

این عشق من و تو....


تو گل من ، من باغبان تو ، تو دریای من ، من ساحل تو ....


تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هوای تو....


تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو...


تو اسیری در قلبم ، خیلی عزیزی برایم ، باور کنی ، باور

نکنی برایت میمیرم!


بیا در میان عاشقان دیوانه ترین باشیم ، ما می توانیم

برترین باشیم....


تو دنیای من ، من دیوانه تو ، تو بمان تا بگویم همه

زندگی ام فدای تو....


من و تو در میان عاشقان عاشقترینم ، من و تو از

عشق بالاترینیم....


عشق بدون تو عشق نیست ، این زندگی بدون تو زیبا نیست....



با تو شادم ، بی تو پریشانم ، با من بمان تا همیشه لبخند

عشق بر روی لبانم باشد...


وقتی در کنارمی بهترین لحظه زندگی ام است ، در کنارم
 

 

که نباشی باز جایی است که  از تو یادی کنم آری در قلبم

از تو یاد میکنم!  

 

 

زیباترین لحظه زندگی ام با تو ، قشنگترین خاطره هایم در 

کنار تو ، زندگی ام ، عشقم ،  نفسم فقط تو!


اینهمه احساس عاشقانه تقدیم به تو ، این قلب کوچک و

بی طاقتم فدای تو ، یک دنیا 



عشق و محبت برای تو ، یک کلام پرمحبت دوستت دارم

عزیزم از طرف عشق تو.... 

[ جمعه 22 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 22:27 ] [ * علی* ]

مثل شمع می سوزم و تو تنها نگاه میکنی...


مثل پرنده در قفس اسیرم و تو تنها در آسمان پرواز میکنی....


مثل غروب در حسرت تماشای طلوع هستم اما تا میخواهم 

 

تو را ببینم غروب میکنی...


مثل شمع برایت می سوزم ، مثل پرنده در قلبت اسیر 

 

می مانم و آنقدر در حسرتت   مینشینم تا تو را ببینم...


مثل کویر به یک قطره باران نیز قانعم ، مثل ساحل برای

 

در آغوش گرفتن موجهای دریا  بی قرارم و مثل خزان

 

چشم به راه آمدن بهارم....


بیا تو همان قطره بارانم باش ، قطره ای پر از محبت و عشق !


بیا و همان موج دریا باش ، من ساحلم ، بیا و در آغوشم باش...


مثل خزان سرد و بی روحم ، شکوفه ای نیست در خاک

 

وجودم ،تو بیا و فصل سرد وجودم را بهاری کن....


مثل شمع می سوزم و تو تنها نگاه میکنی ، 

 

می سوزم تا تمام شوم .....


مثل یک قناری پربسته در قفس برایت آواز عاشقانه میخوانم ، 

 

خیالی نیست که اسیرم ، تو تنها گوش کن....


در آتش عشقت می سوزم ، یک اسیر می مانم و هر چه

 

 بخواهی برایت میخوانم اما مرا تنها نگذار ...

مرا از قفست آزاد نکن ، مرا در دشت تنهایی رها نکن ،

 

مرا بشکن ولی ناامیدم نکن!


مثل قناری در قفس برایت میخوانم ، گوش کن...


مثل شمع برایت می سوزم ، نگاه کن....


مثل یک عاشق برایت می مانم ، رهایم نکن...  

[ جمعه 22 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 15:33 ] [ * علی* ]

نیاز من آن گرمای آغوش مهربانت هست ، نیاز من آن

شیرینی  بوسه های پر محبتت است....

 

آرزوی من گرفتن دستان گرمت هست و کار من در این 

 

لحظات انتظار دیدن آن چهره ماهت است....

بی قرارم عزیزم ، بی قرار دیداری دوباره با تو ، و بی قرار 

 

آنم که دوباره با هم  در شهر عشق در کنار هم قدم بزنیم

 

و بار دیگر خاطرات شیرینی را   بر جا بگذاریم ....

 

کاش بودی و بار دیگر آن خاطرات شیرین با هم بودنمان

را تکرار میکردیم.....

 

آنگاه که من بار دیگر تو را از نزدیک ببینم ، بی نیاز بی نیازم

 

و اگر باردیگر تو را از تمام وجودم حس کنم دیگر آرزویی

 

دردلم برجا نخواهد ماند.....  

 


وقتی به عاشقانی که دست در دستان هم گذاشته اند 

 

و در آغوش هم میباشند وقتی به عاشقانی که دست در

 

دستان هم گذاشته اند و در آغوش هم میباشند  نگاه

 

  

می اندازم حسرت در کنار تو بودن در دلم می ماند و آنگاه  

 

 

آرزو میکنم که  ای  کاش در کنارم بودی تا با افتخار در کنار  

 

 

تو قدم میکنم که بگویم که آری من  نیز عاشقم و به  

 

داشتن چنین عشقی افتخار میکنم......  


نیاز من نگاه به آن چشمهای زیبایت است ، نیاز من آن

 

خنده های عاشقانه ات است....



بی قرارم ای عزیز راه دورم ، و در انتظار به سر رسیدن

 

فصل زمستان و بهارم....

میشمارم تک تک ثانیه ها را ، پشت سر میگذارم زمستان و

 

بهار فصل را ،  در برابر باد  سرد فاصله می ایستم تا لحظه

 

به تو رسیدن و در آغوش تو آرام گرفتن ، فرا رسد!  

 

نمی دانی که بدجور دلتنگ تو هستم ای نازنینم و نمیدانی  

 

که چقدر دلم برای  صدای قدمهایت ، راه رفتن در کنارت ،  

 

بوسه بر  لبانت ،  دست گذاشتن در دستانت   و نگاه به


چشمانت   تنگ شده  است.....  

 

و باز باید این انتظار تلخ را پشت سر بگذارم تا لحظه ای که

 

ماه ها در انتظار  آن بودم فرا رسد! آری لحظه ای که من 

 

عشقم را با تمام وجود احساس خواهم کرد....



[ جمعه 21 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 11:50 ] [ * علی* ]

همیشه با همان ترانه ای که با آن اشک میریختی ، اشک میریزم و آرام می شوم!



همیشه آن ترانه را گوش میکنم و به یاد خاطرات با تو بودن می افتم...



چقدر مرا آرام می کند .... دلم را از غم ها و غصه ها خالی می کند!



بغضی که گلویم را می فشارد شکسته می شود !



انگار همین چند لحظه پیش بود که درکنارم بودی....



گوش میکنم به آهنگ دلنشین عشق ، و به یاد لحظات زیبای با تو بودن می افتم!



به یاد آن لحظاتی می افتم که این ترانه را برایم میخواندی....



گوش کن به زمزمه این دل بی طاقت!



همیشه همان ترانه ای که هر روز آن را گوش میکردی ، گوش میکنم و با شنیدن آن  
لحظه به لحظه به یادت هستم....



از آغاز تا پایانش با چشمان خیس آن را گوش میکنم!



می خوانم همراه با ترانه ، گاهی وقتها با آن فریاد میزنم!



فریاد میزنم و اشک میریزم و آنگاه که از فریاد خسته میشوم آن را در دلم زمزمه میکنم!


بیا گوش کن به زمزمه این دل ...


ترانه تو ، آغاز دلتنگی های من است ....



ترانه تو ، صدای مهربان تو است ، ترانه تو لحظه زیبای در کنار تو بودن است....



بیا بخوان برایم ترانه عاشقی را ، بخوان تا آرام شوم ، بخوان تا لحظه ای دوباره  
همنشین اشکهایم شوم ، بخوان تا با تو بخوانم!


میخوانی ترانه عاشقی را ، میخوانم با تو و گوش میکنیم به زمزمه دلهایمان!



زمزمه میکنم نام مقدست را ، همراه با دل و هم صدای ترانه ات 

 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 18:23 ] [ * علی* ]

با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو...



تو باشی من نفس میگیرم ، تو باشی من جانی تازه میگیرم...



با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم...



ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر!



مگر به جز تو چه کسی در این دنیا دارم ؟



تو تنها کسی هستی که دیوانه وار دوستش دارم ، تو تنها کسی هستی که همدم شب



و روزم و رفیق لحظه های زندگی ام است ...



ای همدم شب و روزم با رفتنت شبهایم را بی مهتاب و روزهایم را مثل شبهایم نکن !



ای رفیق لحظه های زندگی ام ، این لحظه های زیبای با تو بودن را از من نگیر !



همه دلخوشی ام تویی ، بهترین لحظه زندگی ام آن لحظه است که در کنار تو هستم و



در آن چشمهای زیبایت نگاه میکنم و آرام با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم  
عزیزم...



بمان که با ماندنت در کنارم یک دنیا خوشبختی را به من هدیه میدهی !



ای زیباترین زیبایی ها ، ای مظهر خوبی ها ، ای تو لایق بهترین ها با منی که بدجور  
دیوانه آن قلب مهربانت هستم بمان و با رفتنت زندگی را به کامم تلخ نکن !


با رفتنت من نیز از این دنیا خواهم رفت ، گفته بودم که این دنیا را بدون تو نمیخواهم!



از تمام دار این دنیا تنها تو را دارم و تنها تو را میخواهم !



تویی که قلبم را از عشق و محبت خودت جان دادی ، و به منی که خسته از تنهایی ها 
بودم نفس دادی!


با من بمان ، تا آخرش ! آخرش همان لحظه ای است که می فهمی تنها تو را  
میخواستم!



آخرش همان روزیست که خواهی فهمید چقدر تو را دوست داشته ام !



آخرش همان لحظه ای است که خواهی فهمید از عشقت مرده ام....



آری از عشقت مرده ام....



پس تا لحظه ای که از عشق تو نمرده ام با من بمان عزیزم.. 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 17:44 ] [ * علی* ]

میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد !

دلم میخواهد لحظه ها و ثانیه ها تند تر از همیشه سپری شوند و

لحظه ای که روزها آرزوی آن را داشتم فرا رسد...

لحظه دیدار ، یک لحظه رویایی و فراموش نشدنی...

نفسی تازه ، دلی عاشقتر از همیشه و آرزویی که به حقیقت پیوسته است...

میشمارم تک تک ثانیه ها را ، مینشینم به انتظار طلوعی دیگر

و حسرت روزهای لبخند و شادی را میکشم !

به امید دیدن تو ، به امید رسیدن به تو و به امید بودن تو در کنارم زنده ام ...

با رفتنت مطمئن باش که من نیز خواهم رفت !

تو به سوی خوشبختی ، من به سوی دنیایی دیگر !

میگذرد لحظه های عاشقی ، لحظه هایی که با دوری همراه هست و با فاصله هم صداست !

سردتر از همیشه ، روزهایی بی عاطفه تر از گذشته!

کاش خزان بی عاطفه دلم به پایان رسد..

و بار دیگر خورشید طلوعی دوباره در آسمان ابری و دلگرفته دلم داشته باشد....

به انتظار خورشید و به انتظار لحظه دیدارت خواهم نشست ای بهترینم! 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 15:49 ] [ * علی* ]

مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت و   عشق خودت کردی....


مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب  
مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی......


مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی. آری تو مرا عاشق خودت کردی  
تو مرا گرفتار خودت کردی.......

 
آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت

آرزوها بردی   و تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی

کردی ، مرا در این دنیای   عاشقی دربه در کردی ! 


مثل یک شبنم بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام   سرازیر شدی .....  




تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع!


قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم !


در این خانه دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم زنده

نگه خواهم   داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر

شب در گوشت زمزمه خواهم   کرد عزیزم....

 
کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد   نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم....


از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق


به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی   عزیزم...


عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم.....


قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای

درگاه آن   مینوسسم که : یکی را دوست میدارم تا دیگر کسی وارد آنجا

نشود آن لحظه است   که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز

تنهای تنها برای تو می باشم   عزیزم........... 


 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 14:31 ] [ * علی* ]



روزی روزگاری عاشقی در گوشه ای نشسته و غم گرفته بود……



از یار و یاورش دور بود و غمی بالاتر از غم عاشقی در دل داشت ….



در حالی که اشک میریخت و هق هق دلتنگی به سر میداد



قاصدکی بر روی دستان اون نشست….. گویا از سوی کسی آمده بود……



قاصدکی که انگار شبنمی بر روی آن نشسته بود…..



شبنمی که بوی اشک میداد ، بوی عاشقی میداد و در نگاه آن شبنمی که



بر روی قاصدک نشسته بود چشمان خیس یارش نمایان بود……….



عاشق دلتنگ تر شد و بغض گلویش را گرفت ….. قاصدک را با دستانش گرفت



و با آن درد دل هایش را سر داد و بر آن بوسه ای زد



و در جواب با نفسی از اعماق وجودش قاصدک را فرستاد...



اما قاصدک پرپر شد ، شکسته شد و از ادامه سفر بازماند…….



سنگینی اشکهای عاشق بر روی قاصدک مانع سفر کردن او شد.....



تمام درد دل ها بر باد رفت و تمام اشکهای عاشق نیز بر زمین ریخت …..



عاشق از دلتنگی شکسته شد و معشوق نیز در آن سوی دنیا



همچنان منتظر قاصدک ماند تا از این انتظار تلخ پر پر شد....

 

[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 13:43 ] [ * علی* ]

این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سرنوشت!

این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق!

به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین؟

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان؟

چه زیباست لحظه ای که من به سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به آرزوی خود!

چه زیباست لحظه ای که سرنوشت با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد !

چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما!

این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ...

و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود!

آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم؟ سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد؟

ای سرنوشت تودیگر سر به سر این دل بی طاقت ما نگذار و بگذار بعد از این همه غم و غصه

و اینهمه انتظار به آنچه که میخواهیم برسیم و عاقبت همدیگر را در آغوش خود بفشاریم!

این سوی زندگی دو چشم خیس است و یک دنیا آرزو در دل ،

آن سوی زندگی یک سرنوشت است و یک عالم بی خیالی!

ما را رها کن از این انتظار تلخ ای سرنوشت!

این داستان عاشقی مان را میتوان در قصه ها نوشت ...

داستانی برای عاشقان ، برای انان که میخواهند عشق را تجربه کنند...

و بدانند یک عاشق چرا مجنون است و یک معشوق را گریان است!

آری سرنوشت آنها همین است !!!

 

من عاشق تو هستم و فقط از خدا ترا میخواهم و دیگر هیچ.

 

یا باتو زندگی میکنم و یا بی تو از دنیا میروم همین و بس.



غم و غصه در لحظه های عاشقی و آخر سر یا خوشحالی یا گریه و زاری! 

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 18:39 ] [ * علی* ]

راه دشواری تا پایان زندگی مانده است ، راهی که مقصدش رو به خدا است …

راهی که باید صبر کرد باید انتظار کشید تا به پایان آن رسید…

از آغاز زندگی ام تنهایی در این راه به زندگی ام ادامه می دادم ، تنهایی بدون هیچ یار و یاوری …

آنگاه در بین راه فرشته ای را دیدم که عاشق آن شدم …

دیگر تنها نبودم دیگر احساس تنهایی نمی کردم چون هم یاری داشتم و هم یاوری…

غم و غصه های عاشقی به سراغم آمد … همچنان او همسفرم ماند…

بدون او دیگر نمی توانستم به آن راه پر پیچ و خم زندگی ادامه بدهم…

دستهای گرمش را گرفتم و با او عهد بستم که تا پایان راه زندگی با او باشم…

او همسفرم شد ، همسفری که هیچگاه از او جدا نخواهم شد…

بیا و تا آخر راه با من باش ای همسفر عشق

بیا و از سختی ها و از حادثه های زندگی در این راه سبقت بگیریم…

بیا و با همین پاهای پر توانمان تا آخر راه بدون توقف حرکت کنیم…

تنها باید به پایان راه نگاه کنیم و هدف ما بهم رسیدنمان باشد…

پایان این راه مرگ است ، یا با بهم رسیدنمان یا بدون اینکه بهم برسیم…!

بیا ای همسفر عشق ما آنهایی باشیم که بهم میرسیم و بعد از دنیا وداع میگوییم…

سفر پر از حادثه ای در پیش داریم ، سفری که شاید ما را از هم جدا کند…

ما مسافران شهر عشق هستیم ، مقصدمان شهر عشق است …

شهر عشق گلباران خواهد شد اگر ما به آنجا برسیم…

همه ساکنان شهر عشق منتظر ما می باشند...

و با دسته گلهای زیبا و نگاه های پر از امید به استقبال ما خواهند آمد…

ای همسفر عشق در این سفر پر حادثه دستت را از من جدا نکن...

با یکرنگی و یکدلی و صداقت به راهت ادامه بده ...

توکل به خدا کن تا با کمک خداوند به سلامت به شهر عشق برسیم

تا در آنجا بتوانیم همدیگر را در آغوش هم بگیریم…
 

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 17:30 ] [ * علی* ]

نمیدانم ابراز عاشقی غیر از آنکه به آن که دوستش داری وفادار باشی و صادق ، چگونه است اما میدانم که من عاشق ترینم....



نمی دانم چگونه باید با آنکه دوستش داری بمانی ، بمانی و مجنون هم بمانی ،
مجنون تر از یک عاشق دیوانه ولی میدانم که من مجنون ترینم.


نمی دانم اشک ریختن از غم دلتنگی و غصه دوری چگونه است و چگونه باید برای  
آنکه دوستش داری دلتنگ شوی اما میدانم که من دلتنگترینم.



نمیدانم قلبی که عاشق است چگونه باید اثبات کند که عاشق است، و یا دلی که در  
گرو دلی دیگر است چگونه باید از آن مهمان نوازی کند اما میدانم که من خوشبخترینم...

 

نمی دانم که آیا می دانی بعد از تو من شکسته ترینم ؟


آری بدان که بعد از تو من بدبخت ترینم.....


نمی دانم چگونه باید با تو باشم ، چگونه باید راز دلت را بیابم ، و چگونه باید لحظه های  
عاشقی را سپری کنم اما بدان که من داناترینم...


نمی دانم که آیا میدانی بعد از سفر کردنت ، همه لحظه های زندگی من سرد و بی
حوصله می شود ؟ آری بدان که من در آن زمان تنهاترینم....   

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 15:22 ] [ * علی* ]

اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم....

اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال بدان که عاشقم....

اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها

را می شمارم بدان که عاشقم....

اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ

عشق گوش میکنم بدان که عاشقم....

اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است بدان که عاشقم....

اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام

و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم بدان که عاشقم...

اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام بدان که عاشقم....

اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم و دسته میکنم

و با لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم بدان که عاشقم....

اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم بدان که.....

اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم....


اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام ، چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها

را می شمارم بدان که عاشقم....

اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ

عشق گوش میکنم بدان که عاشقم....

اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است بدان که عاشقم....

اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام

و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم بدان که عاشقم...

اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام بدان که عاشقم....

اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم و دسته میکنم

و با لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم بدان که عاشقم....

اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم بدان که..... 

از عشق تو مرده ام .

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 15:8 ] [ * علی* ]

عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد !

این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند و این تن خسته ام به عشق تو زنده است....

به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد.....

خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم بریز و به من جانی تازه ببخش .....

مرا نوازش کن ٬ مرا آرام کن ٬ بیا و به من بگو که مرا دوست میداری ٬

اگر بارها گفته ای باز تکرار کن عزیزم....

مرا از دلتنگی هایم رها کن و همیشه در کنارم باش تا دیگر چشمهایم بهانه تو را نگیرند !

به عشق تو زنده ام ٬ به امید تو نفس می کشم ٬ اگر روزی بخواهی عشق و امیدم

را از من بگیری دیگر مجالی برای زندگی نخواهد بود!

عزیزم تو تنها آرزوی منی ٬ با من بمان ٬عاشقتر از همیشه نیز بمان تا من

نیز به تنها آرزویم که رسیدن به تو می باشد برسم....

در دریای زندگی به عشق تو روبروی امواج خشمگین دریا ایستاده ام ٬ تو که نباشی

در این دریا غرق خواهم شد ٬پس بیا و قایق نجات من باش عزیزم ٬

و مرا در برابر امواج بی محبتی ها و تنهایی ها

نجات بده و تنها سر پناه برای من باش....

در راه رسیدن به تو خیلی سختی ها را کشیدم ٬ از همه کس

و و همه چیز گذشتم تا با تو بمانمو دیگر نمیخواهم تویی که به سختی

به دست آورده ام ٬ به آسانی و در یک لحظه مثل

عشق های پوچ این زمانه از دست بدهم!

عزیزم از تمام دار و ندارم در این دنیا تنها یک قلب کوچک را دارم که در سینه ام به عشق تو

میتپد .... با آن باش ٬ همیشه و همیشه با عطر نفسهایت ٬ خون عاشقی ات کاری کن

قلبم که تنهای تنها برای تو هست به عشق و به امید تو تا ابد بتپد!

قلبم را نشکن که اگر اینبار شکست ٬ شیشه عمر من نیز شکسته خواهد شد....

عزیزم این قلب کوچکم تنهای تنها برای تو میتپد و من عاشق نیز تنها به عشق تو زنده ام..... 

بدان که عاشقانه دوستت دارم.....

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 14:48 ] [ * علی* ]

چه گرمایی دارد این آتش عشق تو ، قلب مرا می سوزاند!

 

چه آتش فروزانی دارد این عشق تو ، و چه گرمایی دارد این احساس پر از مهر تو!

چه لذتی دارد سوختن در آتش عشق تو ، مرا عاشقتر میکند!

چه زیباست خاکستر شدن از گرمای عشق تو و چه نورانی

است شعله های آتش این قلب سرخ تو!

بسوزان مرا ، انقدر با شعله هایت مرا بسوزان تا خاکستر شوم 

هر ذره از شعله های آتش عشقت برایم
شیرین است 

زیرا از ذره ذره آن محبت و عشق می بارد .....

می سوزم در این آتش عشقت ، می سازم با این لحظه ها و می نازم به این پاکی و صداقتت.....

افتخار میکنم به تو ، به این قلب آتشین تو و به این رنگ زیبای شعله های سوزناک و پر از مهرت!

به شمع خاموش دلم گرمای عشق دادی تا روش شود و صحنه دلم را نورانی کند!

فصل سرد احساسم را با گرمای عشقت تبدیل به مرداد داغ عاشقی کردی....

بسوزان مرا ، بسوزان تا مثل شمع آب شوم ، مثل پروانه

بسوزم و مثل یک عاشق دلسوخته مجنون شوم.....

می سوزم در عشقت و عاشقتر میشوم ای یار من....
 


[ شنبه 16 ارديبهشت 1398برچسب:, ] [ 19:31 ] [ * علی* ]

بنام یگانه ساقی میکده محبت  

به نام بالاترین و بهترین عشق

به نام پاکترین و جاودانه ترین عشق

 

 

به نام خداوند بخشنده و مهربان

 

گاهی وقتها قلب یک انسان پر از رازهای نهفته است.

 

گاهی وقتها قلب یک انسان پر از درد دلهایی است

 

  که به زبان آوردنش سخت است.

 

و اینجاست که قلم و کاغذ بهترین همدل برای ما هستند.


 

من نیز درد دلم را بی پرده و ساده مینویسم .

 

مینویسم تا همه ساده بخوانند و ساده درک کنند.

 

مینویسم . . . برای تو . . . در لحظاتی که اتاقم  


پر شده از نگاه گرم چشمانت . . .   

آن نگاه بی کران آبی که حتی در مقابلش از

 

دست میرفت  تمام وسعت دریایی که غرق میشد

در بی کران آبی چشمانت

وقتی دربیابان تنهایی بدنبال گل خوشبوی

 

دوستی میگشتم ناگهان تورایافتم توراکه

 

وجودت موجی ازعظمت دریابود

 

آه!چشمانت رابازبگذار  تادرخانقاه چشمانت

سجاده پهن کنم ونماز عشق بگذارم

 

برای من عشق تنها یک معنا دارد ، برای من عشق

تنها یک رنگ دارد

برای من عشق به معنای آرامش است ،

رنگ آبی رنگیست آرام و زیبا!

 

به پاس اینکه فراموشت نخواهم کرد فراموشم نکن

 
 
 

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 16:15 ] [ * علی* ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ

به * شهر عشق * خوش آمدید. امیدوارم لحظات خوشی داشته باشید. خوشحال میشم بعد خوندن مطالبم نظرات محترمتون رو بدونم. در ضمن مایل بودید میتونید عضو بشید
آرشیو مطالب
امکانات وب

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 2199
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 44
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


.




استخاره آنلاین با قرآن کریم


تعبیر خواب آنلاین


فال حافظ


فال امروز


فال انبیاء

فال انبیاء


..

.



آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

 

/p