شهر عشق * عاشقانه *
| ||
|
به امید اینکه از خاطر تو نرود عهد عشق ، به امید اینکه با من بمانی تا پایان سرنوشت،
قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی،
بگو در دلت را به من ، که سکوت شبانه مرا دیوانه کرده است.
می نویسم از عشق چون خیلی آن مهر و محبتت در اعماق دلم نشسته است
از نگاه پر از عشقت
من و تو در آن آشنا شدیم و شیفته قلبهای سرخ یکدیگر شدیم.
شاعر دنیا شدم
جاری می سازد
آغاز باریدن باران عشق...
دلتنگی های من! این دنیا نیست عزیزم
در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در
این دیاری که بی وفایی سهم یک عاشق است ، در
این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان! تا بی بهانه با من بمانی! درون چشمانم قطره های اشک که تصور میکنی بی وفایی دیده ایم! این خستگی را از وجودم رها کن ! نفس ، همنفس تو هستم گرفتار ما باش ! دارم تا ابد و برای همیشه . آن عشق مقدست می نویسم!
در این دنیایی که کسی قدر یک قلب عاشق را نمی داند ،
تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر
همیشه برایم بمانی! بیشتر از آنچه که تصور میکنی کلمه رویایی کن که منم دوستت دارم....
بیا در میان عاشقان بهترین باشیم ، ما می توانیم عاشقترین باشیم... این عشق من و تو.... نکنی برایت میمیرم! برترین باشیم.... زندگی ام فدای تو.... عشق بالاترینیم.... عشق بر روی لبانم باشد...
که نباشی باز جایی است که از تو یادی کنم آری در قلبم از تو یاد میکنم!
کنار تو ، زندگی ام ، عشقم ، نفسم فقط تو! بی طاقتم فدای تو ، یک دنیا عزیزم از طرف عشق تو.... مثل شمع می سوزم و تو تنها نگاه میکنی...
تو را ببینم غروب میکنی...
می مانم و آنقدر در حسرتت مینشینم تا تو را ببینم...
در آغوش گرفتن موجهای دریا بی قرارم و مثل خزان
چشم به راه آمدن بهارم....
وجودم ،تو بیا و فصل سرد وجودم را بهاری کن....
می سوزم تا تمام شوم .....
خیالی نیست که اسیرم ، تو تنها گوش کن....
بخواهی برایت میخوانم اما مرا تنها نگذار ... مرا از قفست آزاد نکن ، مرا در دشت تنهایی رها نکن ،
مرا بشکن ولی ناامیدم نکن! نیاز من آن گرمای آغوش مهربانت هست ، نیاز من آن شیرینی بوسه های پر محبتت است.... آرزوی من گرفتن دستان گرمت هست و کار من در این
لحظات انتظار دیدن آن چهره ماهت است.... بی قرارم عزیزم ، بی قرار دیداری دوباره با تو ، و بی قرار
آنم که دوباره با هم در شهر عشق در کنار هم قدم بزنیم
و بار دیگر خاطرات شیرینی را بر جا بگذاریم ....
کاش بودی و بار دیگر آن خاطرات شیرین با هم بودنمان را تکرار میکردیم.....
آنگاه که من بار دیگر تو را از نزدیک ببینم ، بی نیاز بی نیازم
و اگر باردیگر تو را از تمام وجودم حس کنم دیگر آرزویی
دردلم برجا نخواهد ماند.....
و در آغوش هم میباشند وقتی به عاشقانی که دست در
دستان هم گذاشته اند و در آغوش هم میباشند نگاه
می اندازم حسرت در کنار تو بودن در دلم می ماند و آنگاه
آرزو میکنم که ای کاش در کنارم بودی تا با افتخار در کنار
تو قدم میکنم که بگویم که آری من نیز عاشقم و به
داشتن چنین عشقی افتخار میکنم......
خنده های عاشقانه ات است....
فصل زمستان و بهارم....
بهار فصل را ، در برابر باد سرد فاصله می ایستم تا لحظه
به تو رسیدن و در آغوش تو آرام گرفتن ، فرا رسد!
نمی دانی که بدجور دلتنگ تو هستم ای نازنینم و نمیدانی
که چقدر دلم برای صدای قدمهایت ، راه رفتن در کنارت ،
بوسه بر لبانت ، دست گذاشتن در دستانت و نگاه به
چشمانت تنگ شده است.....
و باز باید این انتظار تلخ را پشت سر بگذارم تا لحظه ای که
ماه ها در انتظار آن بودم فرا رسد! آری لحظه ای که من
عشقم را با تمام وجود احساس خواهم کرد.... همیشه با همان ترانه ای که با آن اشک میریختی ، اشک میریزم و آرام می شوم!
با من بمان و هیچگاه از کنارم نرو... میگذرد لحظه ها ، لحظه های بی تو بودن ، ثانیه هایی که خیلی کند میگذرد ! مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت و عشق خودت کردی.... آرزوها بردی و تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی ! نگه خواهم داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم کرد عزیزم.... عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم..... درگاه آن مینوسسم که : یکی را دوست میدارم تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم عزیزم...........
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سرنوشت!
من عاشق تو هستم و فقط از خدا ترا میخواهم و دیگر هیچ.
یا باتو زندگی میکنم و یا بی تو از دنیا میروم همین و بس.
راه دشواری تا پایان زندگی مانده است ، راهی که مقصدش رو به خدا است … نمیدانم ابراز عاشقی غیر از آنکه به آن که دوستش داری وفادار باشی و صادق ، چگونه است اما میدانم که من عاشق ترینم.... اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم.... اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام بدان که عاشقم.... از عشق تو مرده ام . عزیزم این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد ! بدان که عاشقانه دوستت دارم..... چه گرمایی دارد این آتش عشق تو ، قلب مرا می سوزاند!
چه آتش فروزانی دارد این عشق تو ، و چه گرمایی دارد این احساس پر از مهر تو!
بنام یگانه ساقی میکده محبت به نام بالاترین و بهترین عشق
به نام پاکترین و جاودانه ترین عشق
به نام خداوند بخشنده و مهربان
گاهی وقتها قلب یک انسان پر از رازهای نهفته است.
گاهی وقتها قلب یک انسان پر از درد دلهایی است
که به زبان آوردنش سخت است.
و اینجاست که قلم و کاغذ بهترین همدل برای ما هستند.
من نیز درد دلم را بی پرده و ساده مینویسم .
مینویسم تا همه ساده بخوانند و ساده درک کنند.
مینویسم . . . برای تو . . . در لحظاتی که اتاقم
دست میرفت تمام وسعت دریایی که غرق میشد در بی کران آبی چشمانت
دوستی میگشتم ناگهان تورایافتم توراکه
وجودت موجی ازعظمت دریابود
آه!چشمانت رابازبگذار تادرخانقاه چشمانت سجاده پهن کنم ونماز عشق بگذارم
برای من عشق تنها یک معنا دارد ، برای من عشق تنها یک رنگ دارد برای من عشق به معنای آرامش است ، رنگ آبی رنگیست آرام و زیبا!
به پاس اینکه فراموشت نخواهم کرد فراموشم نکن |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |